خدا ما رو برای هم نمی خواست
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ما مال ما نیست
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست
خودت دیدی دعامون بی اثر بود
چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می بینم میری و می بینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه میشه زنده باشم نه بمیرم
نمی گم دلخور از تقدیرم اما
تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون باید دیر می رسیدیم
داره رو دست ما میمیره این عشق
خوشحالم که نیستی
اما...
گاهی دل تنگ روزهای با تو میشم
بخند
واقعا خنده داره
6 سال ....
کم نبود ....
نمی تونم به این راحتی فراموش کنم..
خیلی تلخه...
چقدر راحت همه چیز تموم شد.
بغلت میگیرمو این دل غریبمو میسپارم به خاک
این سرما خوردگی لعنتی انگار نمی خواد دست از سرم برداره
حالم اصلا خوب نیست حوصله مهمون و مهمونی ندارم
دلم میخواد تنها باشم
اما نه تو هم باشی ...
نمی دونم چرا این روزها بی دلیل بیشتر دوستت دارم !
اصلا کی گفته دوست داشتن دلیل میخواد؟
دوستت دارم
قلمم شکسته
نمی تونم بنویسم !
کاش دستم شکسته بود!
این جوری یه بهانه خوب داشتم برای ننوشتن...
دل کنده ام از گذشته !
یا می خواهم که دل کنده باشم !
نه مثل خنجری در قلبم باقی است
اخت شده ام با خنجری در خونم!
ببخش نمی توانم فراموش کنم...
(۳ مهر ۱۳۸۸ )
این روزها انگار گم شدم
دنبال چیزای قدیمی میگردم
دنبال تویی که دیگه دوستت ندارم
دنبال تویی که تنهام گذاشتی
تویی که دلمو شکستی
تویی که خیانت کردی
اره تو
(۲۸ مهر ۱۳۸۸ )